پادکست منفی بیست | قسمت دوم
پادکست منفی بیست | درس اول فلسفه یازدهم
سلام من جلالی طهرانی ام سید حسام الدین و قسمت دوم پادکست کمتر از بیست. قرار بود که توی پادکست کمتر از بیست سعی کنیم که هر کدوم از درس های فلسفه و منطق کنکور رو کمتر از بیست دقیقه نکات مهمش رو توضیح بدیم و یه مروری با هم دیگه اون درس رو بکنیم. درس اول فلسفه یازدهم عنوانش چیه؟چیستی فلسفه. خب کتاب درسی توی صفحه اول و دوم اومده چیکار کرده اومده گفته که آقا قبل از اینکه بیایم راجع به چیستی فلسفه حرف بزنیم باید یه سری مسئله رو که همیشه در پیرامون ما مطرح می شه رو بیایم اینا رو کند و کاو کنیم و راجع بهش گفتگو کنیم. این مسئله ها چیان؟ مهم نیست مسئله ها چیان مهم اینه که بدونی که این مسئله ها مربوط به زندگی روزمره مان اما از توشون تفکر فلسفی میاد بیرون و لذا اینجا تو اون مهم ترین نکته ای که باید یاد بگیری اینه که خاستگاه فلسفه و تفکر فلسفی آسمون نیست. خاستگاه فلسفه و تفکر فلسفی هیچ چیزی جز زندگی ما نیست. اینو حواست باشه. اینجا میاد میگه که کتاب درسی که توی زندگی روزمره خودمون یه سری مسئله داریم که میایم اینا رو حل می کنیم. بله همه آدما اینجورین که توی زندگی روزمره شون یه سری مسئله دارن و میان اینا رو حل می کنن، منتها وسط حل این مسئله ها یه وقتایی یه سوالای خاصی به وجود میاد که ذهن ما رو به خودش مشغول می سازه، مشغول می کنه. حالا ممکنه که ساعت های طولانی ما به اینا فکر کنیم، ممکنه که لحظاتی هم بهش فکر کنیم و بذاریمشون کنار این سوالای خاص که جنسشون فرق می کنه و در بین سوالات زندگی روزمره نیستن. تو این طبقه بندی اینا سوال های فلسفی ان که حالا توی این درس یه ذره جدی تر بهشون می پردازیم. ببین توی صفحه بعدی کتاب درسی در مورد تفکر می خواد صحبت کنه. خب ما اگه تفکر نکنیم هیچ علم و دانشی نداریم. اگر علم و دانشم نداشته باشیم بالاخره فلسفه هم یکی از دانش هاست دیگه قطعا فلسفه هم نداریم. میگه یکی از ویژگی هایی که ما آدمما داریم و ویژگی خیلی مهمیه، اگه این ویژگی رو نداشتیم انقدر پیشرفت نمی کردیم ویژگی پرسشگری بود. این ویژگی پرسشگری هم تک تک افراد بشر این ویژگی رو دارند، یعنی یه بچه وقتی که به دنیا میاد تو سنین ابتداییش در کودکیش از حوادث پیرامونش هی سوال می پرسه و کنجکاوه و هی میگه چرا این چیه چجوریه و از این حرفا. هم نوع بشر ویژگی پرسشگری رو داره یعنی ما می تونیم تاریخی که بشر گذرونده رو بیایم تشبیه کنیم به مراحل زندگی یک انسان این کار رو بعدا توی فلسفه دوازدهم هم یه بار انجام میدیم که به موقعش بهت میگم. ببین همون جوری که یه بچه یه چیزایی و سوال می پرسه بشرم یه چیزهایی براش سوال بوده هی پرسیده چرا چجوریه. نمی دونسته دنبال جوابش بوده رفته به جواب رسیده، دوباره سوال بعدی، سوال بعدی، سوال بعدی. این فرایندی که به جواب می رسه رو بهش کتاب ما میگه فرآیند تفکر. فرآیندی است که انسان مجهولاتش رو به معلوماتش تبدیل می کنه. از مجهول به معلوم می رسی. چیزی که نمی دونه رو میذاره جلوش در موردش فکر می کنه یه اطلاعاتی به دست میاره و اون رو به معلوم تبدیل می کنه. به این فرآیند می گیم فرآیند تفکر. حالا این فرایند چجوری اتفاق می افته اول تو باید با یه مسئله ای روبرو بشی. مسئله نه به معنای مسئله. اینجا معنای مسئله در واقع اتفاقه. یه اتفاقی در زندگی ما میفته خب این اتفاق که در زندگی ما می افته خب مثلا یکی یه عزیزی از دست میده یکی مثلا درس می خونه کنکور قبول نمی شه درسته بعد سوال مطرح می کنیم که چرا این اتفاق افتاد بعد می ریم راجع بهش فکر می کنیم و بعدا به جوابش می رسیم. این میشه فرآیند تفکر. حالا همین فرآیند چهار مرحله ی تفکر رو که یه مسئله ای، یه اتفاقی باید باشه بعد سوال راجع بهش مطرح می کنیم بعد می ریم فکر می کنیم، یعنی به معلوماتمون مراجعه می کنیم برای اینکه اون مجهول رو به دست بیاریم و رسیدن به پاسخ. اگر در مورد سوالات فلسفی باشه بهش می گیم تفکر فلسفی همون چهار مرحله ای که تفکر معمولی داره رو تفکر فلسفی هم داره. اونجا می گفتیم روبرو با شدن با مسئله اینجا میگیم روبرو شدن با مسئله فلسفه. اون جا می گفتیم طرح سوال این جا می گیم طرح سوال فلسفه. اونجا می گفتیم تفکر در اندوخته اینجا می گیم رجوع به معلومات یا تفکر در اندوخته ها. اون جا می گفتیم رسیدن به پاسخ این جا می گیم رسیدن به دریافت فلسفی. خیلی تفاوت خاصی نداره فقط چیزی که باید بدونی اینه که دریافت فلسفی لزوما پاسخ به اون سوال نیست. یعنی چی؟ یعنی اینکه تو ممکنه مثلا یک سوال فلسفی برات ایجاد بشه به این جواب برسی که آقا من اصلا ذهن من به عنوان یک انسان ابزار پاسخگویی به این سوال را ندارم. خب این سوال این مسئله برای تو حل می شه بدون این که جوابی براش به دست بیاری. چرا؟ چون به دریافت فلسفی رسیدی. ملاصدرا میاد چیکار می کنه میاد میگه که آقا این مشغول بودن به حل سوالات زندگی روزمره رو اسمشو می ذارم فطرت اول.
مشغول بودن به حل سوالات فلسفی رو اسمشو می ذارم فطرت ثانی. حالا آیا من می تونم از زندگی روزمره ام کامل بکنم؟ نه معلومه که نمی کنم و نمی تونم بکنم. فیلسوف ترین فیلسوف ها هم بالاخره غذا می خورده، دستشویی می رفته نمی دونم اینا. مربوط به زندگی روزمره است دیگه درسته؟ پس فطرت اول و همه دارن فطرت ثانی رو هم همه دارن. موتور کم و زیاد داره به چه معنی؟ به این معنی که مثلا یه نمودار سینوسی در نظر بگیر. پایینش زندگی روزمره، بالا تفکر فلسفی هی بالا پایین داریم ماها حالا یه بعضی از آدما هستن مثل فیلسوف ها بیشتر اون بالان. ماها یعنی بیشتر این پایین، بیشتر درگیر زندگی روزمره. بعضی وقتا یه اتفاقی می افته یه مسئله ای باهاش مواجه می شیم و می ریم سراغ فطرت ثانی یا اون پاسخگویی به اون سوالات و نمی دونم از این حرفا و اینا. حالا خلاصه که ملاصدرا میگه که آقا آدم شایسته نیست همش درگیر زندگی روزمره و خور و خواب و خشم و شهوتتش باشه. بهتره که از این عبور کنی و به مرحله فطرت ثانی برسی. عبور کردن به معنی کنار گذاشتن نیست. اینو توضیح دادم. یه خود ارزیابی داره کتاب در مورد واقف و ساتر و اینا صحبت می کنه که ستاره داره و توی کنکور و امتحان نهایی اینا ازش سوال نمیاد و ما هم خیلی بهش نمی پرداختیم. تیتر بعدی که کتاب درسی داره، دانش فلسفه است. خب ببین ما یه تفکر فلسفی داشتیم که گفتیم همه آدما می تونن تفکر فلسفی داشته باشن، خب یعنی اصلا همه آدما دارن چه بخوان چه نخوان مخصوصا ایرانیا که ما ایرانی ها که هممون یه پا سیاستمداریم، تحلیلگر سینماییم، تحلیلگر مسائل خاورمیانه ایم، قطعا نظرات فلسفی هم همه ما برای خودمون داریم. این که در مورد ایرانی ها که حداقل صدق می کنه اما دانش فلسفه با تفکر فلسفی فرق داره، یعنی هر کسی که تفکر فلسفی می کنه، لزوما فیلسوف نیست. دانش فلسفه چیه؟ می گه آقا اگر یه آدمی اومد این سوالا رو گذاشت جلوش. سوالای اساسی و بنیادینی که در فلسفه ایجاد میشه. برای این ها تلاش کرد به روش قانونمند، پاسخ بیابد، به این می گیم دانش فلسفه. پس دانش فلسفه می شه، تلاش بشر برای پاسخ قانونمند به سوالات بنیادین. عهده دار بررسی این چییاست؟ قانونمند این سوالاست. خب این کی به وجود اومده؟ جلوتر می خونیم نمی تونیم براش آغاز تعیین کنیم مثل همه دانش ها ولی احتمالا در یونان به وجود اومده. خب یه کلمه قانونمند داره. خب بعد این کلمه قانونمند رو توضیح بدیم که یعنی چی؟ ببین قانونمند چند تا معنی داره. اولین معنیش اینه که آقا ببین تو وقتی یه تفکر فلسفی داری از هر دری سخنیه دیگه. یعنی یه چیزی به ذهنت میاد میگی بعد میگی نه این اینجوری نیست توی قانون من نحوه ورود و خروج به بحث کاملا مشخصه خب این جور نیست که حالا یه حرفی زده باشیم رو هوا و این حرف ها. باید حتما پیشینه تاریخی اون بحث رو بدونی. بدونی که مثلا یعنی اون فیلسوف که می خواد این کارو بکنه. ضمن اینکه روش های منطقی و اینا هم که تو فلسفه کاربرد داره، خب توی این موضوع میاد. اینم از بحث دانش فلسفه. خب بحث واژه فلسفه چیه؟ بحث واژه فلسفه اینکه واژه فلسفه از کجا اومده و از این حرف ها و اینا. خیلی نمی خوام مفصل توضیحش بدم برات. ببین کلا سه تا کلمه خیلی مهم اینجا وجود داره. فلسفه فیلسوف و سوفیست. اول در مورد فلسفه صحبت می کنم. فلسفه، فیلوسوفیا، دوستداری داناییه. درسته؟ خب پس فیلسوف می شه دوستدار دانش. حالا وقتی که سقراط این لقب رو برای خودش انتخاب می کنه، کلمه فیلسوف ارتقا معنا پیدا میکنه به دانشمند. وقتی فیلسوف می شه دانشمند، فلسفه هم تغییر معنا پیدا می کنه میشه دانش. درسته؟ حالا این دانش ها پیشرفت می کنن، دانش های مختلف پیشرفت می کنن دیگه این طبیعیه دیگه شاخه های مختلف می شن. وقتی شاخه های مختلف تقسیم می شن شاخه های مختلفش جدا میشن. فیزیک جدا میشه نمی دونم از شیمی جدا میشه، چی می مونه آخرش مابعدالطبیعه هستی شناسی می مونه که ما مابعدالطبیعه یا هستی شناسی رو بهش می گیم فلسفه. پس فلسفه اول دوستداری دانایی بود، بعد دانش بود بعد هستی شناسی امروزیه. فیلسوف معنای اولش دوستدار دانش بود که بعد شد دانشمند، چون سقراط این رو انتخاب کرد و اما موند کلمه سوفیست. کلمه ی سوفیست معنای اولش دانشمند بود. معنای اول سوفیست با معنای دوم فیلسوف یکیه ها توو تستا حواست باشه. خب بعد کسایی که به خودشون می گفتن سوفیست یا دانشمند، اومدن مغالطه کردن، از مغالطه استفاده کردن و از این حرفا و اینا که مفصل تو درسای بعدی می خونیم. معنای دومش شد مغالطه کار. حالا سقراط دوست نداشت سوفیست باشه، برای همین نمی خواست اسمشو بذارن سوفیست به دو دلیل: یکی تواضع و فروتنی بود که برمی گرده به معنای اول سوفیست که دانشمنده یکی هم ردیف نشدن با سوفیست ها بود که برمی گرده به معنای دومش که مغالطه کاره.
نکته نخ نماییه دیگه فکر کنم همه می دونن که اولی دلیل قطعیه دومی دلیل احتمالی اما اصل چیزی که از این درس احتمالا سوال می یاد در کنکور و خیلیا تووش مشکل دارن بحث ویژگی های فلسفه اس. سوالش چه جوریه؟ کدوم سوال فلسفی هست و کدوم سوال فلسفی نیست؟ خوب دقت کن! دو تا ویژگی برای فلسفه داره کتاب درسی میگه. یک، موضوعش که باید اساسی و بنیادین و مربوط به هستی باشه. دو روشش که باید چی باشه؟ باید روش عقلانی باشه. همه ی علوم روش های تجربی دارن، حتی بعضی از علوم انسانی هم روش های تجربی دارن، مثل اقتصاد، جامعه شناسی اینا روش های تجربی دارن خب. اما نکته ای که مهمه چیه؟ نکته ای که مهمه اینه که مسائل فلسفی رو با روش تجربی، آزمایش و اینا نمیشه جواب داد. باید فقط عقلانی باشه، باید فقط عملیات فکری باشه. خب کمی این داره کلید به دست من میده، اگر سوالی اومد و گفت کدوم سوال فلسفیه یا نه کدوم جمله مربوط به فلسفه اس یا نه من اولین چیزی که باید بررسیش کنم چیه؟ اینه که آقا اگر من بخوام به این سوال جواب بدم، صرفا باید عملیات فکری بکنم یا کار دیگه ای هم باید انجام بدم؟ اگر عملیات فکری و تفکر کافی بود برای پاسخگویی به اون سوال می شه فلسفی، اگر کافی نبود میشه غیر فلسفی. حالا اگر دو تا گزینه بود که جفتش عملیات فکری بود، می رم سراغ موضوعش می بینم کدوم موضوعش در مورد هستی بنیادی تره کدوم موضوع هستی نیست. اونی که هستی بود میشه سوال فلسفی. کلیات این درس رو گفتم نکته ایم توی این درس نیست همین دیگه فعلا خداحافظ.
دیدگاهتان را بنویسید