پادکست منفی بیست | قسمت اول
پادکست منفی بیست | درس اول منطق دهم
سلام سلام سلام امیدوارم که خوب باشین من جلالی طهرانی ام سید حسام الدین و این قسمت اول پادکسته کمتر از بیسته خب پادکست کمتر از بیست چیه؟ تو این پادکست می خوایم که در هر قسمتش یه دونه درس از درس های فلسفه و منطق رو توی کمتر از بیست دقیقه به صورت صوتی، نکته های مهمش رو بگیم و یه مروری داشته باشیم. دوره جمع بندیه کمتر از بیست ما خیلی می تونه کمک کنه. بدون معطلی به خاطر اینکه بیست دقیقه مون رو از دست ندیم وارد کار اصلیمون می شیم که امروز تو این قسمت درس یک کتاب منطق دهمه. خب درس اول کتاب منطق دهم چی داره؟ یه کلیاتی راجع منطق می خواد بگه و بعدم ما رو وارد علم منطق کنه. خب اولین چیزی که باید بدونیم این که هدفمون چیه؟ هدف اون جلوگیری از خطا اندیشه ست. خطای اندیشه همون مغالطه اس دیگه. مغالطه چیه؟ توی پاورقی توضیح داده. هرگونه نتیجه گیری خطا در اندیشه است که می تونه عمدی و غیرعمدی باشه. چیزی که باید بدونی اینه که نتیجه گیری خطا با نتیجه خطا طبیعیه متفاوته دیگه، نتیجه گیری یعنی اون فرآیند اشتباهه، نتیجه یعنی چی؟ یعنی اون حاصله اشتباهه. ممکنه فرآیند درست باشه ولی حاصل غلطه باشه. این جا از نظر منطقی ما مغالطه نداریم. خب حالا بخوایم از خطاهای اندیشه جلوگیری کنیم باید چیکار کنیم؟ باید بیایم اونا رو بشناسیم. چجوری بشناسیمشون؟ بیایم بررسیشون کنیم، دسته بندیشون کنیم و راه های جلوگیریشون رو نشون بدیم. کیا این کارو میکنن؟ منطق دان ها. این خطاهای اندیشه که نتیجه گیری های خطا به صورت عمدی و غیرعمدی بودند، اسم دیگشون مغالطه یا سفسطه ست. اینا شبیه چین؟ شبیه بیماری ان که باید ما حواسمون باشه که گیر اینا نیفتیم. همون طور که وقتی که کرونا اومده حواسمون هست که دستامونو بشوریم، الکل بزنیم، ماسک بزنیم که بیمار نشیم. خب پس دونستنشون برای منطق دان لازمه، همون جور که دونستن عوامل ایجاد بیماری کرونا برای پزشک لازمه. پس همون کاری که پزشک می کنه رو منطق دان هم می کنه. پزشک چیکار می کنه؟ مبارزه با بیماری. پس منطق دانم مبارزه با بیماری می کنه خب. تو پزشکی چجوری مبارزه می کنیم با بیماری؟ دو نوع مبارزه می کنیم. یا می گیم یه کارایی رو انجام بدیم یا می گیم یه کارایی رو انجام ندیم. تو منطق هم همین کارو می کنیم، برای اینکه گیر این مغالطه های لامصب نیفتیم یه کارایی رو باید انجام بدیم که اونا می شن قواعد ذهن. یه کارایی رو باید انجام ندیم که اونا میشن مغالطه ها که منطق هر دوتای اینا رو به ما یاد میده. یه وقتی شما می ری پیش دکتری. اون دکتره فقط میگه آقا اینا رو بخور یه وقت هست می ری پیش یه دکتر دیگه می گه آقا اینا رو نخور یه وقت هست می ری پیش یه دکتر دیگه میگی هم اینار رو بخور هم اینا رو نخور. منطق دان این دکتر سومی است. تاکید منطق چیه؟ آموزش شیوه درست اندیشیدن و چون شیوه درست اندیشیدن بچه ها درست اندیشیدن نه ها آموزش شیوه درست اندیشیدن. خب اینو به ما یاد میده که چی بشه؟ وقتی اینو به ما یاد داد ما از طریق شیوه درست اندیشیدن می تونیم خطاهای ذهن رو تشخیص بدیم. قادر می شیم به تشخیصش. خطاهای ذهن بی شمارن فقط حواست باشه بی شمار به معنای بی نهایت نیست، به معنای خیلی زیاده. بریم سراغ دوتا جمله خیلی مهم کتاب درسی. ذهن انسان به صورت طبیعی بر اساس قواعدی می اندیشد یعنی چی؟ یعنی این که این قواعد کشف شدن ما کاری به این ها نداشتیم. اینا بودن اینا طراحی نشدن، اینا ابداع نشدن، اینا ساخته نشدن؛ بلکه بودن و کسب شدن. جمله بعدی ذهن انسان به صورت طبیعی منطقی رفتار می کنه یعنی چی؟ یعنی ذهن ما علاوه بر اینکه این قانون ها درونش وجود داره این قانون رو هم رعایت می کنه مثل قلب ما. قلب ما یه سری قواعدی داره که ما این قواعد رو کشف می کنیم و این قلب خودش این قواعدو رعایت می کنه. حالا قلب همیشه این قواعد رو رعایت می کنه؟ نه وقتی مریض نباشه این قواعدو رعایت می کنه. ذهنم میتونه مریض بشه. مریض بودن ذهن به چیه؟ به اینکه گیر مغالطه بیفته. ذهن ما مثل قلب ما همواره در معرض لغزشه. کجاها قلب ممکنه که بر اساس قواعدش عمل نکنه؟ وقتی چربی زیاد بخوری، وقتی قند زیاد بخوری. کجاها ذهن ممکنه بر اساس قواعدش عمل نکنه؟ وقتی استدلالات خیلی پیچیده بشن وقتی بخوای یه اصطلاحات تخصصی خاص و تعریف دقیق بکنیم. اینم از این. مطلب بعدی کاربردی بودن علم منطقه. کاربردی بودن علم منطق یا عملی بودنش در واقع نافی جنبه نظریش نیست، یعنی تو وقتی می خوای یه چیزی رو به کار ببری، قبلش باید بدونی اون چیز چیه که بخوای به کار ببریش دیگه. پس اول باید دستورالعمل های نظری رو یاد بگیری اما این کافیه این که دستورالعمل های نظری رو یاد بگیریم. آیا با یاد گرفتن دستورالعمل های نظری می تونیم جلوگیری کنیم از خطای اندیشه؟ نه نمی تونیم جلوگیری کنیم. پس باید اونو به کار ببریم. خب اگه می خوای درست به کار ببری باید تمرین و ممارست داشته باشی.
حواست هست که منطق ابزاری در خدمت سایر دانش هاست. ابزاری که به محتواشون کاری نداره مثل شاقول بناییه مثل در واقع ترازیه که چک میکنن که مثلا یه دیوار صاف هست یا نیست، یک سد صاف هست یا نیست. مثل سیستم کنترلی خودرو یعنی چی؟ یعنی که فقط چک می کنه که کار درست انجام بشه که در واقع مثلا مثال میزنما، شما تو باک بنزین ماشینت آب بریزی، ماشینو بخوای استارت بزنی اون سیستم کنترلی ارور میده خب ولی بهت نمی گه که جای بنزین آب ریختی فقط میگه غلطه اشتباهه خودت برو ببین باید چیکارش کنی. منطقم همینجوریه. منطق اگه یه استدلال از علم فیزیک بذارن، جلوش نمی گه اشتباهه به خاطر محتواش. می گه ببین این اشتباه این استدلال یه نکته ای داره، یه اشتباهی داره من اصلا به محتواشم کاری ندارم می خواد فیزیک باشه، بخواد شیمی باشه یا هر چیز دیگه ای می خواد باشه خب. اینم از این پس پیشرفت علوم به خودشون ربط داره. به ما منطقیا ربطی نداره. خب کجا از منطق استفاده می کنیم؟ تو فلسفه که تابلو استفاده می کنیم اما فقط فلسفه است؟ نه همه جا هست چرا؟ چون ما همه جا فکر می کنیم، همه جا می خوایم درست تصمیم بگیریم. خب وقتی که همه جا می خوایم درست فکر کنیم و درست تصمیم بگیریم ممکنه که اشتباه هم باشه دیگه، پس پای منطق در میونه. هر جا که اندیشه هست، پای منطق هم در میون هست. چرا؟ چون منطق می خواست جلوگیری کنه از خطای اندیشه و خطا همیشه ممکنه در اندیشه اتفاق بیفته خب ولی یه مشکلی داریم. امروز توو قرن بیست و یکم که داریم با همدیگه حرف می زنیم و تو داری کمتر از بیستو الان گوش می کنی، خیلی در واقع رسانه ها زیاد شدن، خبرها زیاد شده، نشریات زیاد شدن، اینا فراگیر شدن و حجم انبوهی اطلاعات صحیح و غلط داره به ما می رسه. وقتی حجم انبوهی اطلاعات صحیح و غلط داره به ما می رسه طبیعیه که ما اگر توی قرن مثلا چهارم بودیم و کنار ابن سینا نشسته بودیم اونجا شاید کمتر به منطق نیاز داشتیم تا الان که کنار همیم و توی قرن بیست و یک. اینم از این. پس ما همیشه به منطق نیاز داریم، اما بریم ببینیم دو بخش اصلی منطق چیه؟ دو بخش اصلی منطق تعریف و استدلاله اما چرا تعریف و استدلال؟ باید یه ذره راجع بهش با هم دیگه دقیق تر صحبت کنیم. ببین ما گفتیم می خوایم از خطای اندیشه جلوگیری کنیم. اندیشه چیه؟ اندیشه معلوم کردن مجهولاست، یعنی چیزهایی که نمی دونی و وقتی که می دونی یه اتفاقی می افته دیگه یک فرآیندی رخ میده که تو اینو می دونی. به اون فرآینده میگیم فرآیند اندیشیدن، فرآیند فکر کردن، فرآیند تفکر کردن. خب واضحه دیگه نتیجه شم اینه که مجهولای ما کم میشن، معلوماتمون اضافه میشن دیگه. حالا تو این فرآینده ممکنه اشتباهی رخ بده. حالا باید ببینم که آقا ما یه فرآیند داریم، دو تا فرآیند داریم ده تا فرآیند داریم، چ جوری مجهولات ما معلوم می شد؟ میاییم اول مجهولات و معلوماتمونو می شناسیم. می گیم آقا معلومات ما چیان؟ باید به ذهنم مراجعه کنم ببینم چیان. یا تصورن یا تصدیق. تصورات چیان؟ اون مفهومان که ما اصلا به ارتباطشون با بقیه مفاهیم کاری نداری. درخت، میز، صندلی، صورتی، کتاب هرچی اورانگوتان همه اینا میشن مفاهیم که واقعیت دارن، ندارن، به همدیگه ربط دارن، ندارن، به اینا کاری نداریم. تصدیقات چیان؟ وقتی که ارتباط این مفهوم ها مهم می شه، حالا ارتباطه می تونه باشه می تونه نباشه. وقتی ارتباط بین اورانگوتان و صورتی برای من مهم باشه و بگم اورانگوتان صورتی نیست، یعنی ارتباط ندارن ولی این جا نه اورانگوتان مهمه نه صورتی بلکه رابطه بین این دو تا مهمه. اونجا چه اتفاقی می افته؟ در واقع تصدیق اتفاق می افته. اصطلاحا کتاب درسی تو میگه در تصدیق حکم و قضاوت وجود داره. این تصدیقا میتونن چیزی رو به چیزی نسبت بدن، یعنی بگیم است، مثلا بگیم اورانگوتان قهوه ای است و می تونیم چیزی رو از چیزی سلب کنیم، بگیم اورانگوتان صورتی نیست. فرقی نمی کنه هم به صعود هم به نفی. یه سری از تست هایی که اینجا هستن، نحوه تشخیص تصور و تصدیقن، خب، برای اینکه تصور و تصدیق رو از هم دیگه تشخیص بدی باید چیکار کنیم؟ باید حتما حتما حتما اون عبارتی که بهت میده و ازت می پرسه تصوره یا تصدیق، یه چرا بذاری سرش. مثلا میگه که مثلا یه مثال بزنیم، هر سبزه که در باغ بهاری بوده است، این تصوره یا تصدیقه؟ می گیم که چرا هر سبزه که در باغ بهاری بوده است؟ این سوال معنی داره؟ نه این سوال معنی نداره، اگر سوال از چرایی معنی نداشت، یعنی ارتباط نداریم، پس تصوره. اگر سوال از چرایی معنی داشت، یعنی ارتباط داریم و حتما حتما تصدیقه. این از تصور و تصدیق. داریم مرور می کنیم دیگه. حالا اگر تصور مجهول رو بیام معلومش کنم، یه فرآیند فکری میشه. اگر تصدیق مجهول رو بیام معلوم کنم، یه فرآیند فکری میشه. تصور مجهول رو معلوم کردن، اسم فرآیند فکریش میشه تعریف. تصدیق مجهولو معلوم کردن، اسم فرآیند فکریش میشه استدلال.
خب تا اینجام که واضحه و ساده ست و هیچ نکته ای نداره، پس ما دو تا فرآیند فکری داریم: تعریف و استدلال. تعریف میشه معلوم کردن تصورای مجهول. استدلال میشه معلوم کردن تصدیق های مجهول. حالا ما وقتی می خوایم تصورای مجهول رو معلوم کنیم، از چی کمک می گیریم؟ اگه گفتی. بگو دیگه ساده اس. از تصورای معلوممون کمک می گیریم. از تصدیقامون که کمک نمی گیریم و وقتی بخوایم تصدیق های مجهولو معلوم کنیم از چی کمک می گیریم؟ از تصدیق های معلوممون استفاده می کنیم نه از تصورهای معلوممون. اینم از بحث این که استدلال چیه و تعریف چیه؟ تستایی که میگن استدلال رو تشخیص بده، تعریفو تشخیص بده، در واقع دارن از تو می پرسن که توی کدوم یک دلیل آوری انجام شده یا توی کدوم در مورد چیستی یک مفهوم صحبت شده. ببین بیان ویژگی های مفهوم لزوما چیستی مفهوم نیستا، حواست به این هم باشه. خب منطق می خواست جلوگیری کنه از چی؟ از خطای اندیشه. اندیشه شد چی؟ تعریف و استدلال. پس کار منطق میشه، جلوگیری از خطای تعریف و جلوگیری از خطای استدلال. حالا چجوری جلوگیری می کرد؟ این کارو بکن، اون کارو نکن. این کارو بکن تو تعریف، این کارو نکن تو تعریف. این کارو بکن تو تعریف میشه، بیان قواعد تعریف، این کارو نکن تو تعریف میشه مغالطه های تعریف. این کارو بکن تو استدلال میشه بیان قواعد استدلال، این کارو نکن تو استدلال میشه مغالطه های استدلال. پس کلا منطق چهار تا کار انجام میده. یادت باشه بعضی از تست ها میان این تعریف و استدلال و نمی دونم تصور و تصدیق و اینا رو با هم دیگه قاطی می کنن. باید حواست باشه، علم ما، شناخت ما، میشه میشه تصور، تصدیق و فکر ما، تفکر ما، اندیشه ما، تعقل ما، میشه تعریف و استدلال. این از این. نکته بعدی هم که باید یاد بگیری چیه؟ اینه که ما میخوایم تعریف و استدلال رو حالا یاد بگیریم تو منطق، ولی اینا هر کدومشون یه سری مباحث مقدماتی هم دارن. مباحث مقدماتی که مربوط به بحث تعریف میشه، میشه بحث مفاهیم و الفاظ که میشن درس سه و دو و بحث مقدماتی استدلال هم میشه بحث در واقع قضیه و اقسامش که می شه درس شیش و قسمت اول درس نه و این چیزا. خب این از درس اول. فکر می کنم که نکات کلی که باید می گفتمو گفتم تا قسمت دوم کمتر از بیست بای بای ما رفتیم.
دیدگاهتان را بنویسید